فایز دشتی و بابا طاهر عریان
فایز دشتی و بابا طاهر عریان روستایى صادق و سوته دل و شیدا، یکى از جنوب داغ سوزان و دیگرى از غرب سرمازده ایران، یکى از دشتهاى پهناور و خشک و بى آب دشتى و دیگرى از همدان پوشیده از برف، دو نیکو خصال، دو وارسته، دوانسان خوب باغم و اندوهى فراوان و گرفتار آمده در اختناق فکرى شدید، دوترانه سرا هستند که با زبانى ساده و ترانههاى پرسوز و گداز خود هر خواننده را مسحور خویش مىسازند. اگر چه هر کدام در زمینهاى نه چندان دور از هم که یکى در دنیایى سراپا عشق و شیدایى همراه با وارستگى عارفانه دیگرى در عالم عرفان و شور و جذبه و فراموشى از خود گام مىنهند ولى آن چه مسلم است عشق و شور و شیدایى و صفناپذیرى سخت دنیاى هر دو را احاطه کرده است جز به عشق پاک خود به هیچ چیز نمى اندیشند. مست از باده عشق و جذبه و غرق در دنیاى شورانگیز خویش و چه بسا که فایز در بعضى از دو بیتىهاى خود تحت تأثیر بابا طاهر قرار گرفته، ولى با وجود این، چ=نان از خود استادى نشان مىدهد که خواننده تصور نمىکند که بابا طاهر برفایز اثر گذاشته باشد و گهگاه دو بیتىها صرف نظر از لهجه چنان به هم شبیه است که اگر تخلص نداشته باشد به سختى مىتوان آنها را از هم تشخیص داد. مانند دو بیتى زیر از فایز که اگر تخلص نداشت، چه مشکل بود جداییش از دو بیتىهاى باباطاهر براى خواننده:
بابا طاهر:
بیا جانادل پر درد من بین
سرشک سرخ و رنگ زرد من بین
غم مهجورى و درد صبورى
بیا بر جان غم پروورد من بین
فایز:
بیا جانا که دنیا را وفا نیست
جوى را حت در این محنتسرا نیست
در این ره هر چه فایز دیده بگشود
زهمراهان اثر جز نقش پا نیست
در این دو بیتى، بابا طاهر با زبانى ساده و روستایى، از درد پیرى نالیده است:
و اپیدم پیر و برناییم نمونده
بهتن توش و توناییم نمونده
به مو واجب بوره آلالهاى چین
نچینم چون که برناییم نمونده
وفایز در این باب گوید:
مرا هم ساق و هم زانو کند درد
کمر با ساعد و بازو کند درد
به هر عضو تو فایز پیرى آمد
جوانى رفت و جاى او کند درد
بابا طاهر در زمینهاى دیگر چه خوب و چه مردانه گویى در یک معر که و پیکار سیاسى درگیرى پیدا کرده و در ع صر اختناق وحشتزا براى شکست دشمن سوگند یاد مىکند و عهد پیمان مىبندد که آسوده ننشیند تا نامردان را به کیفر برساند:
سرم چو گوى در میدان بگرده
دلم نز عهد و نز پیمان بگرده
اگر دوران به نامردان بمونه
نشینم تا دگر دوران بگرده
وفایز چنین سروده است در پایدارى نسبت به عهد و پیمان خود:
اگر دوران دهد بر بادم اى دوست
وگر هجران کند بنیادم اى دوست
مکن باور که فایز چشم و زلفش
رود از خاطر و از یادم اى دوست!
بابا طاهر:
مسلسل زلف بر رو ریته دیرى
گل و سنبل به هم آیته بینى
پریشان چون کرى آن تار زلفان
بهر تارى دلى آویته دیرى
فایز:
مسلسل حلقه حلقه زلف دلدار
به هر تارى دلى گشته گرفتار
دل فایز اسیردام زلفش
چون گنجشگان که گرد آیند بر مار
باباطاهر عاشق را به گرگى تشبیه مىکند که از هى هى چوپان ترسى ندارد و بى واهمه به گله حملهور مىشود :
هر آن کس عاشق است از جان نترسد
که عشق ازکنده زندان نترسد
دل عشاق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هى هى چوپان نترسد
وفایز عشاق را چنین وصف مىکند:
هر آن کس عاشق است از دور پیداست
لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
بود فایز مثال روزه داران
اگر تیرش زنى خونش نه پیداست
و در این دو بیتىها چقدر از نظر فکرى و اندیشه شبیه است به دو بیتىهاى باباطاهر:
دل من حالت پروانه دارد
به آتش سوختن پروا ندارد
دل فایز چو مرغ پر شکسته
به هر جا کو فتد پروا ندارد
.....
بیا تا برگ گل نا رفته بر باد
گلى چینیم و بنشینیم دلشاد
بت فایز مکن تأخیر چندان
که تعجیل است عمر آدمیزاد
به کار گرفتن واژهها
بابا طاهر در دو بیتىهایش از واژههاى ساده لرى و عامیانه و فولکوریک استفاده مىکند و کمتر کلمات فصیح ادبى و فارسى امروزى در دو بیتىهاى خود به کار برده است و تعهدى هم ندارددر به کار گرفتن واژههاى فارسى درى و ترجیح مىدهد که از واژههاى لرى و محلى استفاده کند و اگر اکنون مىبینیم که بیشتر ترانههاى بابا طاهر با زبان فارسى سلیس سروده شده، بر اثر تصرفاتى است که بعدها دیگران به عمل آوردهاند، چنان که:
«از بابا طاهر مجموعهاى از کلمات قصار به عربى باقى مانده است که عقاید عرفانى را در علم و معرفت و ذکر عبادت و وجود و محبت بیان کرده است. دیگر مجموعه ترانههاى اوست به لهجهى لرى. این اشعار بسیار لطیف و پر از عواطف دقیق و معانى دلانگیز است، لیکن بر اثر کثرت اشتهار و تداول در میان عامهن فارسى زبانان در آ نها تصرفاتى صورت گرفت، چنان که غالبا از هیأت اصلى خود بگردیده و به پارسى درى نزدیک شدهاند. آقاى مجتبى مینوى استاد فاضل دانشگاه در کتابخانههاى استانبول ابیاتى از بابا طاهر یافته است که به لهجه
اصلى لرى باقى مانده و چون آن را با دو بیتىهاى موجود از بابا طاهر مقایسه کنیم اختلاف آنها را فراوان مىبینم.»
و اینک چند دو بیتى که هنوز هم به لهجه لرى باقى مانده است از همان کتاب:
من آن پیرم که خوانندم قلندر
ناخانم بى نه مانم بى نه لنگر
رو همه رو واریم گرد گیتى
شو درایهى و او سنگى نهم سر
پنج روزى هنى خرم کهان بى
زمین خندان بر مان آسمان بى
پنج رویى هنى هازید و سامان
نه جینان نام و نه ز آنان نشان بى
از آن ا سیپیده بازم همدانى
به تنهایى کرم نچیره وانى
همه به من و دیرند چرخ و شاهین
به نام من کرند نچیروانى
یا کم دردى هنى دریه بندیار
یاکم خورید کهان پیدا نبدیار
من از آن رو به دامان ته زد دست
ده کرد دونت پرو پایى بسند یار
در حالى که واژههایى که فایز در دو بیتىهاى خود به کار برده بیشتر شعرى و ادبى فصیح یا عربى متداول در زبان فارسى مىباشد و جنبههاى بدیعى و عروضى نیز به خوبى رعایت گردیده و اگر چنانچه واژههاى محلى و عامیانه در آنها دیده شود )جز دز یکى دو مورد آن هم نه در دو بیتىها( بى شک بایستى به حساب متصرفان گذاشت و هرزگیهاى نسخه برادران نه به حساب فایز دشتى، فایزى که باید به عنوان دو بیتىپردازى بزرگ و جاودان جایش در تاریخ ادبیات ایران حفظ گردد. فایزى که نباید فراموش شود و فایزى که بایستى همسان بابا طاهر عریان جزو افتخارات ادبى ملت ایران به حساب آید و همدوش افتخار سازان زنده جاوید...
برگرفته از کتاب ترانه های فایز دشتی / عبد المجید زنگویی
- ۹۴/۱۰/۰۱