اشعار غیر دو بیتى فایز دشتی
گر چه شهرت فایز به دو بیتىهاى اوست و وى را با ترانههایش مىشناسند و غزلیات و مثنوى هایش تأثیر و اهمیت ترانههایش را ندارد، با این حال چند مرثیه دل قالب غزل و مثنوى یافت شده که هر چند داراى چندان ارزش و اهمیت ادبى نمىباشند و لى چون تنها اثر فایز در زمینهاى غیر از ترانه است در این جا آورده مىشود :
شعرى در قالب غزل در مدح امام حسین (ع)
اى نام تو آرایش هر مسجد منبر
واى ذکر تو زینت ده هر محفل و محضر
بى نام تو مسجد چه بود، طرح مهندس
بى ذکر تو محفل چه بود، نقش مصور
آفاق پراز زمزمه نام تو باشد
نام تو شفا بخش همه عاجز مضطر
گر تیغ تو در کرب و بلا جلوه نمىکرد
تا حشر بدى خلق جهان یکسره کافر
آن جلوه که شمشیر على کرد به خندق
ضرب تو فزونتر بود از ضربت حیدر
زیرا که نبى بود و على بود و سپاهى
عمرو آمد و تنهابه على گشت برابر
شاه شهدا یک تنه با خلق جهانى
آن کرد که حیدر نکند در صف خیبر
فریاد از آن دم که گرفت او به کمر دست
دیدش که فتاده به زمین نعش برادر
بى خود شد و از اسب بیفتاد به زارى
زآنان که برفت طاقت و هوش از تن و از سر
اى ماه بنى هاشم واى صف شکن من
اى در همه احوال مرا مونس و یاور
فایز! به عزاى شه لب تشنه فغان کن
تا شافع جرم تو شود در صف محشر
مرثیهاى دیگر:
ببر اى ساربان در قتلگاهم
بده مژده حسین کم سپاهم.
بگو عباس! بر پاکن علم را
برآور آ رزوهاى دلم را
مگر اى ساربان این جا چه جایست ؟
که آن خوشبوتر از جنت سرایست
نسیمش در مشامم خوشتر آید
که این جا بوى زلف اکبر آید
الا اى ساربان مشکن دلم را
فرود آور در این جا محملم را
که این جا خوش فرود آمد دل من
خس و خارى که در این سرزمین است
نشیمنگاه سرو و یاسمین است
همین خاک است منزلگاه جانان
نهم سر بر سر خاکش دهم جان
عجب این خاک، خاک مشک بیز است
که هم شادى فزا هم غصه خیز است
عجب این خاک، خاک باصفائیست
یقین آرامگاه دلربائیست
عجب این خاک بویش عنبرین است
یقین باخون مهرویان عجین است
برهنه پابر هر ناسزاوار
برهنه، بر مغیلان پاى پرخار
سر از این خاک هرگز بر ندارم
مگر از تن رود جان فگارم
براى این زمین بود اى عزیزان
گذاریدم که تا این جا دهم جان
و شعرى ناتمام در مدح عباس بن على بن ابى طالب (ع)
کوفیان گفتند «عباس آمد از بهر ستیز
ما نداریم دست جنگ او مگر پاى گریز
اى پیاده بر زمین افکن تو این تیر و کمان
واى سوار عباس آمد جوشن ومغفر بریز
این غضنفر هژبر افکن که شبل حیدر است
ز او بیندیشید کامد شیر باشمشیر تیز»...
.......................
...........................
رباعى
اى شاه نجف هر دو جهان شاهى تو
ره گمشدگان به سوى حق راهى تو
فایز نشاسدت ولیکن داند
الله نهاى ولى اللهى تو
برگرفته از کتاب ترانه های فایز دشتی / عبد المجید زنگویی