فایز دشتی

وبلاگ رسمی نرم افزار فایز دشتی -زندگینامه ومقالات
وبلاگ رسمی نرم افزار فایز دشتی
فایز دشتی

وبلاگ رسمی نرم افزار فایز دشتی -زندگینامه ومقالات
در این سایت دوبیتی های فایز دشتی وزندگینامه منتشر می شود
اپلیکیشن فایز دشتی نسخه1

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۹ مطلب توسط «نرم افزار فایز دشتی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شب یلدا در دوبیتی های فایز دشتی

شفق روشن ز عکس رویت ای دوست

شب یلدا اسیر مویت ای دوست

چه می شد گر دمی فایز نشیند

ببوید زلف عنبر بویت ای دوست

 

سر زلف سیاهت شام یلداست

طلوع صبح در جیب تو پیداست

شب و روز تو فایز همچنین است

خوشم کاین هر دو نعمت قسمت ماست

 

یلدا مبارک

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

صنعت جناس در دوبیتی های فایز

فایز در ادبیات فارسی و صنایع عروضی وبدیعی مطالعه وتسلطی دقیق داشته و در بسیاری از دوبیتی های او صنعت جناس به گونه ای جالب دیده می شود مانند دوبیتی های زیر که درآنها طبع خود را آزموده است.

بی آن که تعقید وتکلفی به کاربرد در نهایت روانی وسادگی اما نه سادگی نثرگونه :

کنم مدح خم ابروت یا روت

نهم نام لبت یاقوت یا  قوت

یقینم هست فایز زنده گردد

رسد برتختۀ تابوت تا  بوت

دل من حالت پروانه دارد

به آتش سوختن پروا ندارد

دل فایز چو مرغ پرشکسته

به هرجا کو فتد پروا ندارد

یا:

توآتش رخ دلم پروانه کردی

زخون ناحقم پروا نکردی

تودیدی دام زلف یار فایز

چرا ای مرغ دل پروا نکردی؟

یا:

جوانی هست چون گنج خداد

خوشا آن کس که این گنجش خداداد

برو فایز که این گنج ازتو بگذشت

مزن دیگر تو از دست خدا داد

یا:

اگر صد تیر ناز از دلبر آید

مکن باور که آه از دل برآید

پس از صد سال بعد ازمرگ فایز

هنوز آواز دلبر دلبر آید

یا:

بگو با دلبر ترسایی آمشب

چه می شد گر که بی ترس آیی امشب

لبان خشک فایز را ز زحمت

برآن لعل لب تر سایی امشب

برگرفته از کتاب ترانه های فایز دشتی / عبدالمجید زنگویی

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

فایز دشتی

فایز دشتی

باز هم فایز کسی که یک ملت به او افتخار می کند نه فقط ما دشتی ها کسی که افتخار هر ایرانی است کسی که شروه سرایان او را تا سر حد جنون دوست دارند.چگونه است که یک انسان به این مراتب میرسد و در دل  میلیونها انسان جا باز میکند و مورد توجهه قرار میگرد.من در اینجا به یک نکته اخلاقی بسیار درخور توجه در مورد ایشان اشاره میکنم تا با شخصیت استثنایی ایشان بیشتر اشنا شوید.   

فایز با تظاهر و ریا وتن پروری به شدت مخالف بوده و ریاکاران و تن پروران را سر زنش میکرده است. گروهی از طلبه بردخون که در زمان فایز دار العلم کوچکی بوده فقط به درس خواندن و تن پروری و خورد خواب می پرداخته اند و بدین بهانه از کار و کوشش سر باز می زده اند این تنبلی و تن پروری و بی توجهی آنان به کار و کوشش نفرت و خشم فایز را که به زبان صرف و نحو عربی هم تسلط داشت نسبت به آنان بر انگیخته و سبب میشود که این شعر را بسراید:

ایها الطلاب ناموا فی بیوت  

و اسکنوا فی دار العنکبوت 

فاذکروا اشعار باقر دائما

 لاتقولوا کان زید قائما                                                               

مدرسه باید که تن لاغر کند

جسم را فرسوده رخ اصفر کند                                                      

مدرسه کی زیبد این نابخردان 

جای اینان است اصطبل خران

رباعی از فایز دشتی که در وصف حضرت علی (ع) گفته اند:

ای شاه نجف هر دو جهان شاهی تو   

ره گمشدگان به سوی حق راهی تو                              

فایز   نشناسدت  ولیکن   داند           

الله   نه ای      ولی    الهی تو

شعری در قالب غزل در مدح امام حسین:

ببر ای ساربان در قتلگاهم               بده مژده حسین کم سپاهم

بگو عباس بر پا کن علم را               بر آور   آرزوهای   دلم را

مگر ای ساربان این جا چه جایست   که آن خوشبوتر از جنت سرایست

نسیمش در مشامم خوشتر اید        که اینجا بوی زلف اکبر آید

الا ای سار بان مشکن دلم را           فرود آور در اینجا محملم را

فرود آور در اینجا محمل من              که اینجا خوش فرود آمد دل من

خس خاری که در این سرزمین است  نشیمنگاه سرو و یاسمین است

همین خاک است منزلگاه جانان        نهم سر بر سر خاکش دهم جان

عجب این خاک خاک مشک بیز است  که هم شادی فزا هم غصه خیز است

عجب این خاک خاک با صفائیست      یقین     آرامگاه       دلربائیست

عجب این خاک بویش عنبرین است    یقین با خون مهرویان عجین است

برهنه پا   بر هر      ناسزاوار              برهنه   بر     مغیلان پای بر سر

سر از این خاک هرگز بر ندارم            مگر از    تن   رود جان فگارم

برای این زمین بود ای عزیزان            گزاریدم که تا این جا دهم جان

شعری ناتمام در مورد حضرت عباس (ع)

کوفیان گفتند عباس آمد بهر ستیز                    ما نداریم دست جنگ او مگر پای گریز

ای پیاده بر زمین افکن تو این تیر و کمان            وای سوار عباس آمد جوشن و مغفر بریز

این غضنفر فر هژ بر افکن که شبل حیدر است     ز او بیندیشید کامد شیر با شمشیر تیز

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

نگاه و دیدگاه فایز دشتی نسبت به زن

هر کس به دیدی و زاویه ای به یک شعر یا مقاله می نگرد و دیدگاه خود را دارد و هر چه دیدگاه بیشتر شعر و مقاله عمق بیشتری خواهد یافت به طور مثال:قران خود از این شیوه استفاده می کند و این است که قران را کتابی فوق العاده و غیر بشری می کند و هر کس این شیوه را بپیماید بی شک شعر و مقاله اش ارزش دو چندان می یابد و شعری که در این روزگار بسیار مورد استفاده خواهد بود بو راهیست برای زیبا زیستن ابرای اینکه زن را یک انسان دید و نور و ایتی از خدا. که در این مورد فایز چه زیبا و عمیق می سراید.

قدت طوبی لبت  کوثر    رخت   حور

از این حسن خدایی چشم بد دور

بت فایز  زخوبی   بی  نیاز  است

بود سرتا قدم   نور    الی     نور

در مصرع اول که می بینید زن را موجودی ذکر می کند که انسان را یاد بهشت می انداز طوبی درختیست در بهشت کوثر رودیست در بهشت و حور زنان زیبای بهشتی به راستی زن انسان را به خدا می رساند با ان زیبایی ظاهر که نشانی و ایتی از خداست که با چه زرافتی چنین موجودی را افریده که یاد اورنده و ذکری از خداست.همه چیز زن ما را یاد خدا می اندازد ایا قدرت خدا را در چهره و زیبایی او نمی بینید.

و در مصرع دوم چه زیبا می سراید چه نکته ای ظریفی را به یاد خواننده می اندازد و می گوید کسی که توانایی دیدن این حسن خدایی را ندارد و زن را به معنای دیگری می بیند نه انچه که هست خدایا این چشمان را از او دور کن.باور کنید در این دور زمان خیلی از ما زن را به عنوان زن نمی بینیم.ولی فایز دشتی چه زیبا ذکر می کند و از ما می خواهد که زن را به عنوان ایتی از خدا باید دید.

و در مصرع سوم بت فایز زخوبی بی نیاز اینجا از چه کسی سخن به زبان می اورد کسی که از خوبی بینیاز است یعنی هر زنی نمی تواند اینگونه باشد و به این درجه برسد زنی است که خوبیها هم در وصف او عاجز مانده اند.

و در مصرع اخر اوج شعر است می گوید زنی که قدر خود را دانسته نوریست برای رسیدن به خدا راهیست  و کسی است که تو را به عرش می برد و تو را راهنمایی می کند و نوریست در تاریکی و ظلمات.

به راستی ما اینگونه که فایز به زن می نگرد می نگریم؟

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

نوای دشتی (شور شروه)

شاید به جرات بتوان گفت عشق و سوز و گداز و دلدادگی خاص سرزمین ایران و در این میان استان های جنوبی کشور و در استان بوشهر ، منطقه دشتی ، نسبت به سایر مناطق دارای ویژگی خاصی است . از دیر باز و از زمان های خیلی دور ، انسان و روح آسمانی انسان با شعر و عرفان آشنا بوده است . نمی دانم از کی ، شاید از همان اولین لحظه حیات  ، از همان زمان که «گل آدم سرشتند و به پیمانه زدند » و از آن لحظه که «نخستین باده کاندر جام کردند» این آدم خاکی گاه و بی گاه در قالب کلمات و چهارچوب جملات آتشناک با معشوق ، عشق می ورزیده و راز دل می گفته است و آنگاه که کلامی در میان نبوده و پای سخن از رفتن باز می ایستاده است با گل واژه های اشک و شعر «آه» و نسیم عطرآگین سحرگاهی بر بال های نیاز و تمنای نشسته و بسوی ابدیت پرواز می کرده و به سراغ خدای رفته است و با معشوق حقیقی و سرچشمه جلال و کمال به راز و نیاز و شکوه و شکایت می پرداخته است و آن زمان که اصلحه دعا را بدست می آورده و از هر کرانه تیر دعا را رها میکرده به امید آنکه سر انجام از آن میانه یکی کارگر شود و به هدف بنشیند . منطقه دشتی این زادگاه فایز ها ، مفتون ها ، محمد خان دشتی ها و غیره از دیرباز جایگاه شوریدگیها و شوریده حالان بوده است و شروه ، این صدای دل و توام با آه و ناله آتشین است که دل هر شنونده را در هاله ای از غم و اندوه فرو میبرد و سوالی در برابر شنونده طرح می نماید که آیا ، این دل است که بر پای انسان بند می زند یا صاحبدل است که دل را خود آگاه به زنجیر می کشاند ؟ و این پرسش خاص مردم دشتی است ، مردمی که از دیرباز دوای درد و اندوه خود را در شروه و در ترانه های ساده و دل نشین فایز دشتی یافته اند . شروه ، این آهنگ پر سوز و گداز که غم ها و بار اندوه مردم این سامان را می زداید ، به عنوان یک موسیقی دردمند در نواحی جنوب مقبولیت عام یافته و بصورت یک موسیقی توده ای مطرح است . شروه حکایت نفس و روایت تبعید گونه نفسانیت است . شروه ، دعوت به مهربانی و یگانگی و یکی شده است و شروه عامل حیات بخشیده و زنده کردن عناصر

مهجور در وجود آدمی است .

نه هر ویرانه دل ماوای عشق است

نه هر سینه که بینی جای عشق است

دلی همچون دل فایــــــــــــــــــز بباید

که او اندر خور سودای عشق است

 

اما این شور و دلداگی ها از سویی و فاصله های طبقاتی از سوی دیگر انسان های فقیر را برای دست یابی به هدف های خود از شهر و دیارشان به سوی غربت ملزوم می ساخته است . هر چند غربت نیز پذیرای آنها نبوده است ، اما به ناچار مسکنی بوده که می توانسته التیام بخش موقت دردهای جانفرسای آنها باشد .

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

عکس کنار فایز - واقع در حوالی روستای گزدراز شهرستان دشتی

کناری که در حدود یکصد سال پیش به دست فایز دشتی در باغ بگم روستای گزدراز (واقع در شهرستان دشتی) کاشته شده و هنوز هم

به «کنار فایز» معروف است بطوری که می گویند و از عکس نیز پیداست این کنار بارها قطع و بریده شده و باز هم سبز شده و رشد کرده است .

اثر خانه فایز فایز نیز (که از خشت ساخته شده بود) در پشت کنار سفیدی می زند که بر اثر گذشت زمان با خاک یکسان شده و بصورت تلی در آمده است . در اینجاست که فایز گفته است :

 

در باغ بگم منزل و مأوای من است           بوذر نیم و ربذه چرا جای من است

کتاب ترانه های فایز

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

داستان فایز و پری (3)

گویند فایز دشتی در جوانی به پریزادی زیباروی دل میبندد و در پنهانی با او رابطه عاشقانه برقرار می کند . فایز عهد می بندد که این سر و رابطه نهانی را فاش نسازد و با کسی در میان نگذارد .از قضا روزی مشاجره ای در میگیرد بین فایز و زنش که کم و بیش از ماجرا با خبر می شود ، وصف معشوقه پریزاد خود را میکند :

تو خوبی او ز خوبی بی نیاز اسست

تو سروی آن پری رخ سروناز است

مرنج از راستی دلدار فایز !

تو بازی آن نکو رخ شاهباز است

پریزاد که از این رویداد آگاه میشود ، از فایز روگردان شده و هر چند فایز التماس و لابه میکند معشوقه به نزدش برنمی گردد ، اگر چه دوری و ترک فایز برایش مشکل و طاقت فرسا بوده است .

به هنگام و داع آن لاله رخسار

به مژگان ریخت بر گل ژاله بسیار

به گریه گفت "فایز عهدت این بود

شکستی عهد و پیمانت به یکبار ؟"

 

و فایز در فراقش میگوید :

اگر دورم من از تو ای پریزاد

فراموشم مکن زنهار، زنهار!

همان عهدی که با تو بست فایز

وفادارم اگر هستی وفادار

*****************

 بتا ختم رسل پیغمبری شد

به من روشن صفات دلبری شد

دو مثقال دلی که داشت فایز

 به تاراج سر زلف پری شد

گروهی دیگر بر آنند که روزی فایز جوان در بیشه زاری ناگهان با پریزادی روبرو می شود و سخت بر او دل میبندد و دنبالش می کند . پریزاد با فاصله ای کم پیشاپیش فایز راه می رود ٬ فایز هر چه شتاب می کند و به سرعت راه میرود نمی تواند به پری دست یابد و پری نیز با فاصله بسیار کمی سرعت و فاصله خود را زیادتر می کند تا از دید فایز دلباخته ناپدید می شود . ولی همین دیدار کم کافی بود که فایز را برای همیشه شیداو عاشق کند .

 

برگرفته از کتاب ترانه های فایز

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

داستان فایز و پری (٢)

روایتی دیگر چنین می گوید که فایز دشتی در ایام جوانی بر اثر اختلاف با روئسای روستای کردوان دشتی از آنجا تبعید می شود و به نا چار راه "شُنبه " (یکی از روستاهای شهرستان دشتی) را در پیش میگیرد که عمه اش در آنجا ساکن بوده . از قضا پس از چند مدت توقف در روستای شنبه به مرض حصبه دچار میشود . عمه اش برای اینکه دیگران از این بیماری مصون و در امان باشند ٬ فایز را به قلعه ای ویران و متروک دور از شنبه میفرستد و کنیزی را واسطه قرار می دهد که هر روز و شب غذا و آب و سایر مایحتاج را برای فایز ببرد . چند شبانه روز اینکار تکرار می شود . شبی از شب ها که فایز چشم به راه کنیز می نشیند ٬ سه زن را میبیند که بسویش می آیند . سه زن زیبا ٬ سه حور ٬ سه پری پیکر ٬ سه زن که با دیگر زنان تفاوت فاحش دارند ٬ اما فایز هرگز آنها را ندیده است و نمی شناسد . زنان در نزد فایز می نشینند اما ساکت و خاموش ٬ و فایز هم که مات و مبهوت مانده قدرت تکلم ندارد . از چشمان فایز وحشت می بارد . اما این وحشت ادامه نمی یابد  ٬ هنگامی که می بیند یکی از زنان دستمالی را باز می کند که در آن سه سیب و سه انار و سه به گذاشته و در پیش فایز می نهند ٬ بی هیچ گفتگویی و هر سه ناگاه ناپدید می شوند و فایز را در بهتی باور نکردنی و عمیق باقی میگذارند . دیگر شب که فرا می رسد به گونه معمول فایز  در انتظار کنیز و رسیدن شام بسر می رود که ناگاه دونفر از زنان شب پیشین با دستمالی در دست هویدا می شوند . باز هم سکو ت است و خموشی که حاکم بر پیرامون فایز است . هنوز کنیز نیامده و فرصتی که آنان دو سیب ٬ دو انار و دو به را به فایز بدهند . نگاه فایز توام با بهت است و تعجب و یاری سخن گفتن را ندارد . ٬ چرا که چنین پریرویانی را تا کنون ندیده ٬ تنها در افسانه ها  خوانده است  و در قصه ها شنیده ٬ نگاه او نگاهی است که نور عشق و دلدادگی از آن ساطع است . سوم شب فرا میرسد ٬ شب سرنوشت ٬ شب شور و التهاب ٬ شب اضطراب و اخذ تصمیم ٬ فایز دیگر به کنیز و شام نمی اندیشد  . هر چه در سر دارد فکر دلداده است و قصه دلدادگی  وشیدایی . و انتظار به پایان میرسد زمانی که می بیند باز هم همان دو زن ٬ همان دو پریرو ٬ پریرویان شب پیشین ٬ با دستمالی در دسش ظاهر میگردند . اما فایز هم  از برکت معجزه عشق و شیدایی  نیرویی یافته  و تاب گفتاری . فایز دیگر آن فایز بیمار و مبهوتی نیست که توان و یاری گپ زدن را نداشته باشد . می خواهد از این بازی آگاه شود . می خواهد عشق خود را بنمایاند . اما چگونه ؟ برای یک روستایی ساده دل و محبوب کارساده ای نیست با پریرویی و پریزادی به گفتگو نشستن ٬ آن هم از عشق سخن به میان آوردن . ولی چاره چیست ؟ باید در کار عشق دریادل بود و دل به دریا زد . باید از جان مایه گذاشت و بی ترس و وحشتی پیش رفت .٬ خنجر ٬ تیر ٬ وحشت ٬ آب و آتش چیزهایی نیستند که جلوی عشق را سد کنند و مانع پیشرفت آن شوند . فایز تحمل خود را از دست می دهد و قضیه را جویا می شود و علت این عیادت ٬ سبب این رسیدگی و محبت را ٬ راز این دوستی را می خواهد بداند . اما فایز به احساسی تازه دست می یابد ٬ احساسی که قوت قلب برایش به ارمغان می آورد . از نگاه پری کوچکتر ٬ از چشمان آن دختر زیبارو ٬ آن پریزاد احساس میکند که عشقی دوسره و دوجانبه در حال تکوین است . عشقی که پایانش نامعلوم است .

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

فایز دشتی و ترانه سرایی در جنوب

در جنوب ترانه  با نام «فایز دشتی» همراه و مترادف است و حتی گاهی ٬ شروه را هم «فایز خوانی» یا «دشتی خوانی» می نامند . و هنگامی که از ترانه و ترانه سرایی در جنوب سخن میرود ٬ بلادرنگ نام فایز به ذهن متبادر می شود . کسی که پس از باباطاهر عریان ٬ زیباترین ٬ پر احساس ترین ٬ ماندنی ترین و شاعرانه ترین ترانه ها را سروده و به یادگار به صفحه و سینه تاریخ سپرده است . ترانه هایی با بار عاطفی و احساسی قوی ٬ تشبهات زیبا ٬ که همه بیانگر درد و اندوه ٬ غربت زدگی ٬ ناکامی و سرخوردگی شاعر و انسان زمانه او است ٬ و البته عشق ٬ سنگین ترین بار ٬ در این میان بر دوش شاعر است .

از آن پس ٬ ترانه سرایان جنوب ٬ بیشتر راه و روش فایز دشتی را در پیش گرفته و ادامه داده اند . تا جایی که به مرور و باز هم به علت عدم ثبت و ضبط صحیح و دقیق و به موقع و منتقل شدن آنها از سینه به سینه ای ٬ از روستا به روستایی و شهری به شهری ٬ آن چنان به هم آمیخته شده که بسیاری از آنها را که از فایز هم نیست به نام فایز خوانده می شود . و آن اختلاط و درهم ریختگی وقتی بیشتر می شود که میبینیم تخلص بسیاری از شاعران جنوب به هم شبیه و با یک وزن ٬ صدا و آهنگ و بخشی هستند . مانند « مفتون ٬ نادم ٬ باکی ٬ شیدا ٬ واثق ٬ ناصح ٬ یغما ... »

از این که بگذریم ٬ فایز دشتی بی تردید پیشرو و آموزگار تمام ترانه سرایان جنوب است .

برگرفته از کتاب هزار و دویست ترانه محلی از بوشهر - عبدالمجید زنگویی

  • نرم افزار فایز دشتی
  • ۰
  • ۰

چند و چونی با فایز

«پرى دیدى پریشان شد» خیالت؟

 پرى رفت!

 پرى با تو بدى کرد؟

 بیابان گرد مجنونم

 پریشان مرد صاحب درد!

 عمو! هم روستا! فایز!

 غم سنگین،

 غم تلخت،

 همین بوده؟

 چه شیرین بود

 - اگر این بود

 پرى،

 بود آخر،

  • نرم افزار فایز دشتی